Moosaafer

تو آرزوی منی ای چراغ دل مرا به جان تو،در دل جز آرزوی تو نیست. 

نوشته شده در یک شنبه 26 تير 1398برچسب:,ساعت 17:11 توسط M.A| |

نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت 1:27 توسط M.A| |

نوشته شده در جمعه 3 خرداد 1392برچسب:,ساعت 22:1 توسط M.A| |

 

 

 

جلوی ویترین یک مغازه می ایستند

 

 

دختر:وای چه پالتوی زیبایی

 

پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟

وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده

پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟

فروشنده:360 هزار تومان

پسر: باشه میخرمش

دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟

پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش

چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند

دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری

پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:

مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم

بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن

پسر:عزیزم من رو دوست داری؟

دختر: آره

پسر: چقدر؟

دختر: خیلی

پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟

دختر: خوب معلومه نه

یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم

دست دختر را میگیرد

فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق

چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند

فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی

دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند

پسر وا میرود

دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد

چشمان پسر پر از اشک میشود

رو به دختر می ایستدو میگویید :

او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم

دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی

ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد

نوشته شده در جمعه 3 خرداد 1392برچسب:,ساعت 21:52 توسط M.A| |


کم کم یاد گرفتم که وقتی

در جواب ۱۰۰۰ بار گفتن "دوستت دارم"...

۱۰۰۰بار "مرسی" را می شنوم...

بفهمم که او دوستم ندارد! و هرگز دوستم نداشته!

که اگر غیرِ این بود به خودش

زحمت یک بار گفتنِ "من هم دوستت دارم" را می داد ...

 

نوشته شده در جمعه 3 خرداد 1392برچسب:,ساعت 21:46 توسط M.A| |


 


دلت كه گرفته باشد...

شادترین آهنگ ها، روضه خوانی میكنند!!

شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخت می كشند

...و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست!!

دلت كه گرفته باشد...

نقض میشود همه ی قانون ها

دل كجـــا... قانون كجـــا

مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ!!
 
میگذاری تار شود این خاطره ها...

اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد!!!

میشود مثل روز ِ اول!

میشود خاطره های ناب...

زخمها تازه میشود باز ...



نوشته شده در پنج شنبه 3 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:22 توسط M.A| |

 

من یاد گرفته ام

وقتی بغض می کنم

وقتی اشک می ریزم

منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم

وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم

مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم




 
من یاد گرفته ام

که اگر زمین می خورم

خودم برخیــــــــــزم

من یاد گرفته ام راهی را بسازم به صداقت

من یاد گرفته ام

که همه رهگذرنــــــــد

همـــــــــــه


نوشته شده در پنج شنبه 3 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:17 توسط M.A| |

گاهی دلم می گیرد...

از آدم هایی که در پس نگاه سردشان


با لبخند گرمی فریبت می دهند!


از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند!!


دلم می گیرد...


از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد!!


و نگاهی که به توست... و هیچ وقت تو را نمی بیند!


از دوستی که برایت


هدیه


دو بال برای پریدن می آورد...


و بعد...


پرواز را با منفورترین کلمات دنیا معنی می کند!!!


دلم می گیرد از چشم امید داشتنم به هوسبازانی که ترانه عشق میخوانند!!


این همه هیچ...


گاهی حتی


از خودم هم دلم میگیرد...!

نوشته شده در پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:20 توسط M.A| |


تو را قسم می دهم به خدایی که در دل داری
تا زمانیکه قلبم را از آن خود نکردیبه من نگو دوستت دارم
به همان خــــــــــــدا من با این واژه زندگی خواهم کرد
اگر هم نفرین نکنم آه دل شکسته دامن گیرت خواهد شد
من از شکستن ها بیزارم
می خواهم جلوی دلم سربلند باشم
اینبار با دلت بگو :ایا مرا دوست داری؟

نوشته شده در پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:13 توسط M.A| |

اندوه که از حد بگذرد

جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مزمن !

دیگر مهم نیست..
 
بودن یا نبودن ؛

دوست داشتن یا نـداشتن ...

آنچه اهمیت دارد
 
کشداری رخوتناک از حسی است...

که دیگر تـو را به واکنش نمی‌کشاند!

در آن لحظه فقط در سکوت غـرق می شوی
 
و نگاه می‌کنی و نگاه و نـگــــــــــاه...

نوشته شده در پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:8 توسط M.A| |


Power By: LoxBlog.Com